جور وا جور

هر چی گیرم بیاد میزارم و از هر چی خوشم بیاد می نویسم

جور وا جور

هر چی گیرم بیاد میزارم و از هر چی خوشم بیاد می نویسم

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تعهدکاری» ثبت شده است

ببینید چقدر خاطرات مهم یکروزش کوتاه بوده، قرضش کم و رفت و آمدش کوتاه: به تهران رفتم، حدود دومیلیون قرضم را پس دادم و یک کتاب خریدم. همین.


در همین نوشته دنیایی از حرف وجود دارد:

  • امکان کارت به کارت برای صاحب قرض وجود نداشته احتمالا در آن زمان
  • قرض داده میشده است
  • قرض را با صاحبان قرض داده یعنی رقم قرض گرفته شده از چند نفر بوده.
  • گیرنده قرض متعهد به پرداخت بوده و اقدام می کند
  • رقم قرضها و طبعا نیاز گیرنده قرض بالا نبوده است
  • برنامه ریزی داشته است که حداقل دو کار را بکند
  • رفرنس کاری که کرده را داده است
  • خاطراتش را ثبت کرده
  • قرض برای اقدامی مهم بوده: ازدواج
  • گیرنده قرض سواد وب داشته چون سایت مستقلی داشته و هنوز دارد
  • خاطرات یک نسل اینقدر کوتاه و گویا و بامعنا بوده است

جایی گفته شده است که جنگ، بهترین تجارت است و گویا آمریکا این روزها به تجارت جدیدی نیاز دارد. امیدوارم جنگی نشود و حکومت ما هم سر عقل بیاید و این همه دشمن تراشی نکند. خسته نشدید واقعا؟ چقدر آخه علیه این و اون شعار بدیم؟ دین ما اموزه های بهتری برای ارتبط با دیگران داره چرا اون بخش از دیدن مورد توجه نیست؟


امیدوارم، جنگی نشود

چیزی تا الان از تحریم و دشمنی در زندگی گیرمان نیامده، بگذارید نیمه دوم کمی لذت ببریم

کمی به خود و آینده متعهد باشیم


معاون وزیر گفته: بیشترین تخلفات علمی مربوط به کپی کاری است. معاون پژوهشی گفته ها، توجه کنید! ایشون گفته اند: بیشترین تخلف "استفاده از متون دیگران بدون ارائه منبع و کپی‌کاری است."

ایشون برای کم اهمیت جلوه دادن ابعاد فاجعه اینجور حرفشون رو تموم کردند: البته به نسبت حجم بزرگی از مقالات که ما داریم این اعداد کوچکی است اما این وجود باید آن را به صفر برسانیم.


حتما به صفر می رسونید.

حالا قراره آئین نامه براش تدوین کنند لابد و دانشجویان و استید متخلف رو مثلا جریمه! زکی!


اصولا تفکر حاکم بر جامعه، د انشگاهها و ذهنیت خود اساتید نادرست است. دانشجو هم در این شرایط بهترین راه را همان کپی کاری میداند. او هم راحت طلب و بی مسوولیت بار می آید وقتی فضای حاکم تعهدی ندارد و مشوق نیست.

اول هفته است و کلی انرژی دارم. یه چند مدت بود زده بودم تو فاز شوخی و خنده و روزمرگی. پستهایی که می دیدید هم ازین جنس بود. نمی خوام بگم اهل شوخی نیستم اتفاقا هستم. همچنان می نویسم اما حین کارم که نیاز به کمی استراحت دارم.

باید به هدفی برسم و کارهایی رو انجام بدم که مهمند و به هر دلیلی عقب انداخته بودم. یعنی در عین اینکه توانایی رسیدن به این هدف رو داشتم گویا اراده اش رو نکرده بودم یا شاید دست کم گرفتم خودم رو و یا شاید باور نکردم که می تونم. اما الان می خوام، اونم درست در موقعی که سخت ترین حالت شده.

پس بریم که برسیم و از مسیر لذت ببریم.

گفتم که بی کار نبودم. یه چرخی در وبلاگ صاحاب سیتم وبلاگ قدیمی زدم. من از بلاگفا به اینجا اومدم به دلیل محدودیت های زیاد اونجا در لینک گذاشتن. خلاصه به یکی از پستهاش رسیدم درباره یک کتاب. آی من خاطره دارم باهاش. درباره هم پارسیک نوشته. یه جایی که تا سالها خبرهام رو اونجا می خوندم اما دیگه بعدش از نفس افتاد یا نفسش به شماره افتاد و یا سایتهای خبری بهتری اومدن. البته سرچ انجین هم بود و گاهی اونجا سرچ هم می کردم اما راستش هیچوقت سرچش قوی نبود اصولا جستجوگر فارسی خوبی هیچوقت نداشتیم.

اون کتابی هم که گفته خداییش انجیل من بود در اون سالها. کلی در طراحی سایتهای من اثر گذاشت و ممنونم. کلا خاطراتم مرور شد با این پستش. راست میگه اون زمان فقط همین یک منبع بود. والا من که چیز دیگه یادم نمیاد. ولی دیگه ادامه اش نداد و آپدیت نشد یا اینکه اونم مشمول زمان شد و سایتها و کتابهای بهتری برای نوشتن و سئو و وبلاگ و بازاریابی اینترنتی و یا به قول این روزی ها دیجیتال مارکتینگ پیدا شدند.


خاطرات، خاطره، دوستی


فعلا دارم مرور خاطره می کنم و دردل تا ببینم به چی میرسم. هنوز نرفتم سر تست ایده هام. شاید هم نرم. شاید هم برم. خوبی وبلاگ در این سالها اینه که مطمئنی خواننده نداره. برای همین است که بلاگرها بی پروا تر می نویسند. منم دارم همین کارو می کنم. 

حالا اگه گذرت اینجا افتاد واقعا. یه ندا بده. شاید دوست شدیم. جان تو :)

 

این تحلیل رو پسندیدم که در ویرگول منتشر شده: ببینید . و قبول دارم ترافیک تقلبی میشه ساخت. اصلا خود من همین کار رو کردم. مدیر شرکت ناراجت بود که به مشتری قول دادیم ورودی از گوگل رو برسونیم به 3 هزار در روز و حداکثر 700 شده. یه تست زدم و براش یه ربات نوشتم و اجرا کرد. به مرور در عرض یک هفته ترافیک رو بیشتر کردم و رسوندم به همون سه هزار. آی مشتری خوشحال شد و فورا بقیه پول شرکت رو داد. حقوقهای ما چند نفر هم که عقب افتاده بود رسید.


کار بدی کردم همه راضی شدند؟

برای اینکه سه نشه ترافیک رو همینجوری تا سه ماه نگه داشتم و به مرور کم شد تا پایان قرارداد. جوانی و خامی که میگن همینه. 

ولی من نفهمیدم چرا فروش مشتری هم بیشتر شد . فکر کنم از اینکه ترافیکش زیاد شده بود، انرژی گرفت و کارهای دیگه کرد که احتمالا اون کارها فروش رو برد بالا نه ترافیک مصنوعی. ولی همه چی به اسم ترافیک گوگل ثبت شد


پس تقلب همچی بد هم نیست. من که اصلا بهش نمیگم تقلب



بدقول تر از ما یعنی نیست؟ گیر نده بابا راستش قبول دارم در بیشتر کارها کمی از برنامه زمان بندی شده عقب می افتم اما همش دست من نیست. مشتری هم در طول کار دایم نظراتش رو تغییر میده و همین کارها رو عقب میندازه. اگه قبول نکنی هم که نمیشه. بعضی وقتها خب راست میگه و کیفیت کار میره بالا. به نور مشتری بدقلق هم خوردم که رست منو کشیده و صاف کرده تا کار تموم شده. اونقدر دقیق و حساب شده که چاره ای جز پیچوندنش نداشتم چون حس کردم داره ازم سو استفاده میشه و کار زیادی تحویل میدم.

اوایل که شروع کرده بودم خیلی لذت میبردم کار تحویل بدم اما جدیدا حس میکنم نباید با مشتری زیاد حرف بزنی چون دایم خواسته هاش بیشتر میشه


:)