جور وا جور

هر چی گیرم بیاد میزارم و از هر چی خوشم بیاد می نویسم

جور وا جور

هر چی گیرم بیاد میزارم و از هر چی خوشم بیاد می نویسم

نمیدونم چی چی می‌نویسد

شنبه, ۱ آذر ۱۳۹۹، ۰۲:۳۶ ق.ظ

بدنی مشکی و براق داشت و قدی بلند، به زحمت ستون پشتش را می‌دیدم. به هرکسی سواری نمی‌داد. چه چهارنعلی می‌رفت و چه نفسی داشت. زمانی که در میان عشایر تیراندازی شده بود، اَگب با همین اسب بکوب تا پاسگاه رفت. آن روز آب رودخانه و سنگ بود که به اطراف پرت می‌شد، شاخه درختان و دیوار هم حتی مانعش نبود. با هر جهش ده برابر من می‌پرید. سریع بود چون قرقی...

 

اگه شما هم مثل من ازین توصیف‌ها خوشتون اومد، بفرمایید به وبلاگ چاوبل می‌نویسد.

 

  • ۹۹/۰۹/۰۱